به گزارش فراتیتر، رمان مزرعهی حیوانات با عنوان اصلی Animal Farm در کنار رمان ۱۹۸۴ دو اثر برجسته و به یادماندنی از جورج اورول است که هر زمان به مطالعه آنها بپردازید، شگفتزده خواهید شد. ویژگی مشترک این دو کتاب جورج اورول این است که در آنها حکومتها و نظامهای تمامیتخواه به شدت محکوم شدهاند. با این تفاوت که کتاب مزرعهی حیوانات به شکل خاص بر مبنای انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ نوشته شده است.
در پیشگفتار کتاب، جورج اورول چنین میگوید:
من هرگز به روسیه نرفتهام و شناخت من از آن کشور صرفا شامل اطلاعاتی میشود که از خواندن کتابها و روزنامهها میتوان به دست آورد. حتی اگر به قدر کافی قدرت داشتم، باز هم از مداخله در امور داخلی شوروی خودداری میکردم: من استالین و دار و دستهاش را صرفا به دلیل روشهای وحشیانه و غیر دموکراتیکشان محکوم نمیکنم. کاملا محتمل است که آنها، حتی با پاکترین نیتها، در شرایط حاکم بر آن روزگار نمیتوانستند طور دیگری رفتار کنند.
ولی از طرف دیگر، به نظرم بینهایت اهمیت داشت که مردم اروپای غربی ماهیت واقعی رژیم شوروی را بهدرستی بشناسند.
در پشت جلد کتاب مزرعهی حیوانات آمده است:
مزرعهی حیوانات هجویهای ویرانگر دربارهی اتحاد جماهیر شوروی است و کسی آن را نوشته که برخی او را وجوان بیدار نسل خود نامیدهاند. داستان این کتاب داستان حیوانات مزرعهای است که به امید آزادی برضد ارباب خود شورش میکنند، اما این شورش نظام استبدادی تازهای را بهجای استبداد قدیم مینشاند. اورول در این داستان نمادین بهخوبی نشان میدهد که قدرت چگونه میتواند حتی عالیترین و نابترین آرمانها را هم به فساد بکشاند.
براساس این رمان، انیمیشنهای زیادی ساخته شده است که بعد از خواندن کتاب، دیدن یکی از آنها خالی از لطف نیست. در ادامهی همین مطلب در اینفوگرافیک مزرعهی حیوانات یکی از این انیمیشنها معرفی شده است.
خلاصه کتاب مزرعهی حیوانات
داستان این کتاب درباره حیوانات «مزرعهی اربابی» است که به آقای جونز تعلق دارد. جونز مردیست که بیشتر اوقات مست میکند و به شکل مناسبی به امورات مزرعه و حیوانات رسیدگی نمیکند. در میان حیوانات مزرعهی آقای جونز، خوک پیری به نام میجر وجود دارد که از آبرو و احترام ویژهای میان حیوانات برخوردار است. اما میجر، بسیار پیر است و در این روزهای آخر عمرش میخواهد تمام اندوختهی حکمت و معرفت خود را در اختیار دیگر حیوانات قرار دهد. به همین خاطر یک سخنرانی هیجانانگیز و باشکوه درباره آینده درخشان، درباره آزادی و درباره انقلاب حیوانات مزرعه علیه موجودات دوپا ارائه میکند. سخنرانی که چشم دیگر حیوانات را باز میکند.
انسان تنها موجودیست که مصرف میکند بی آنکه تولید کند. انسان شیر نمیدهد، تخم نمیگذارد، قدرت کشیدن گاوآهن را ندارد، سرعتش آنقدر نیست که بتواند خرگوش بگیرد. با وجود این، انسان اشرف مخلوقات است. اوست که حیوانات را به کار وامیدارد، اوست که در ازای این کار فقط قوت ناچیزی به آنها میدهد تا از گرسنگی نمیرند و مابقی را هم خودش تصاحب میکند. ما هستیم که زمین را شخم میزنیم و پِهِنِ ماست که زمین را حاصلخیز میکند. با وجود این، هیچ کداممان آه در بساط نداریم. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۲۰)
رفقا، آیا به نظرتان مثل روز روشن نیست که همهی بدبختیهای زندگی ما زیر سر این انسانهای مستبد است؟ فقط کافیست از شرّ اینها خلاص شویم، آنوقت حاصل دسترنجمان مال خودمان میشود. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۲۱)
وقتی میجر پیر میمیرد، حیوانات که حالا آگاهتر از قبل بودند مشغول انجام کارهای مخفیانهای و آموزش دیدن به سرپرستی دو خوک به نامهای اسنوبال و ناپلئون میشوند. چند ماه بعد وقتی اوضاع مزرعه وخیمتر میشود، حیوانات قیام میکنند و انسانها را از مزرعه فراری میدهند. انقلاب آنها موفقیتآمیز بود و اکنون نام مزرعهی اربای به مزرعهی حیوانات تغییر کرده است. همهچیز عالی و در بهترین حالت ممکن است. حیوانات بر اساس سخنرانی و دانشی که از میجر پیر کسب کردند اکنون برای خود هفت فرمان نیز تعیین کردهاند:
هر موجودی که روی دو پا راه برود دشمن است.
هر موجودی که روی چهار پا راه برود، یا بال داشته باشد، دوست است.
هیچ حیوانی حق ندارد لباس بپوشد.
هیچ حیوانی حق ندارد در تختخواب بخوابد.
هیچ حیوانی حق ندارد مشروب بنوشد.
هیج حیوانی حق ندارد حیوان دیگر را بکشد.
همهی حیوانات با هم برابرند.
در ادامه همهچیز خوب پیش میرود تا اینکه کمکم مشکلات و نیازهای متعدد خود را نشان میدهند. در این میان ناپلئون (یکی از خوکها که نقش اصلی در انقلاب داشت) نیز از قدرت خود لذت میبرد و…
جملاتی از متن کتاب مزرعهی حیوانات
تا اواخر تابستان، خبر وقایع «مزرعهی حیوانات» در نیمی از ناحیه پخش شده بود. اسنوبال و ناپلئون هر روز چند دسته کبوتر را به پرواز درمیآوردند که ماموریت داشتند با حیوانات مزارع همسایه گرم بگیرند و ماجرای «قیام» را برایشان بازگو کنند و سرود «جانوران انگلیس» را به آنها یاد بدهند. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۴۹)
تمام بهار و تابستان، هفتهای شصت ساعت کار کردند و در ماه اوت ناپلئون اعلام کرد که یکشنبه بعدازظهر هم میتوانند کار کنند. البته این کار مطلقا داوطلبانه بود، ولی هر حیوانی که از آن شانه خالی میکرد جیرهاش نصف میشد. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۷۱)
مرغها بیدرنگ اعدام شدند و تدابیر امنیتی تازهای برای حفظ جان ناپلئون به عمل آمد. چهار سگ شبها در اطراف تختخواب او نگهبانی میدادند – در هر گوشهی تخت، یک سگ – و خوک جوانی به نام پینکای هم وظیفه داشت غذای ناپلئون را قبل از او بچشد، مبادا سم در آن ریخته باشند. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۱۰۳)
چند روز بعد، همینطور که موریل داشت متن «هفت فرمان» را از روی دیوار برای خودش میخواند، متوجه شد باز هم فرمان دیگری هست که حیوانات کلمات آن را درست به خاطر ندارند. آنها خیال میکردند که در «فرمان پنجم» نوشته شده «هیچ حیوانی حق ندارد مشروب بنوشد»، ولی در این فرمان سه کلمهی دیگر هم بود که آنها از یاد برده بودند. در این فرمان، در واقع نوشته شده بود: «هیچ حیوانی حق ندارد به حد افراط مشروب بنوشد.» (مزرعهی حیوانات – صفحه ۱۱۶)
گرسنگی و مشقت و ناامیدی، به گفتهی بنجامین، قانون تغییرناپذیر زندگی بود. (مزرعهی حیوانات – صفحه ۱۳۶)