به گزارش فراتیتر، در سال ۱۳۲۴ ابوالحسن ابتهاج رئیس وقت بانک ملی، میشنود که شخصی به نام «سرهنگ بریجز» که انگلیسی و بازنشسته حکومت هندوستان است دارد بر روی امکانات کشاورزی و آبیاری خوزستان مطالعه میکند. ابتهاج که خود از قبل رویای انجام برنامههای عمرانی در خوزستان را به علت داشتن امکانات طبیعی این خطه در سر میپروراند به محض اطلاع از این ماجرا از سرهنگ انگلیسی دعوت میکند که به دیدار او در بانک برود.
در این دیدار از چند و چون کار او میپرسد، سرهنگ پاسخ میدهد: «با توجه به سوابقی که در اجرای طرحهای آبیاری در هندوستان دارم به خوزستان آمدهام تا از امکاناتی که در این ناحیه موجود است به وسیله تشکیل شرکتی به نام طرح آبیاری رودخانه کارون اقداماتی به عمل آورم.» (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ماهریس، چاپ اول، ص ۴۷۹). ابتهاج به او میگوید که مدتی است در خیال تاسیس شرکتهایی به منظور توسعه کشاورزی در خوزستان است و چون در این زمان هنوز هیچ آشناییای با موسسات و متخصصان آمریکایی ندارد از سرهنگ بریجز میخواهد که برای تامین منظورش در تاسیس شرکتهای مختلط ایرانی و انگلیسی و جذب سرمایه انگلیسی اقدام کند.
سرهنگ به انگلستان میرود و حتی موافقت بانک هامبورز لندن را هم برای سرمایهگذاری میگیرد، اما ظاهرا به یکباره وزارت خارجه انگلیس ساز مخالفش را کوک میکند، و بعد کاشف به عمل میآید که فریزر، رئیس هیات مدیره شرکت نفت انگلیس و ایران به وزارت خارجه گفته بوده که طرح مزبور با منافع این شرکت مطابق نیست!
به هر روی با کارشکنی فریزر ماجرا منتفی میشود تا زمانی که ابتهاج ریاست سازمان برنامه و بودجه را بر عهده میگیرد. در این مقطع یک روز نمایندگان و استاندار خوزستان اطلاع میدهند که طرحی عمرانی راجع به خوزستان تهیه کردهاند و میخواهند دربارهاش با او صحبت کنند. اما طرح آنها هم منوط به اختصاص هفت درصد از درآمد کل نفت برای اجراست و ابتهاج به همین دلیل مخالفت میکند، استدلالش این است که در صورت موافقت با چنین طرحی استانهای دیگر هم هرکدام بنا به دلایلی چنین سهمی را از نفت طلب خواهند کرد.
رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه که همچنان از طرح برنامههای جامع عمرانی در خوزستان ناامید نشده تصمیم میگیرد به این استان سفر کند و از نزدیک با امکانات آن آشنا شود.
ابتهاج در پاییز سال ۱۳۳۴ در قامت ریاست سازمان برنامه و بودجه به جلسه سالانه بانک جهانی که آن سال در استامبول برگزار میشد دعوت میشود. به فاصله کوتاهی پس از ورود به استامبول یکی از همراهانش به او میگوید که لیلیانتال، یکی از شرکای شرکت مهم عمران و صنایع آمریکایی .میل دارد با او ملاقات کند. ابتهاج با نام تال آشناست چراکه تال زمانی ریاست سازمان عمراه دره «تنسی» را برعهده داشت و بعدها در زمان ریاستجمهوری ترومن به ریاست سازمان نیروی اتمی آمریکا منصوب شده بود.
خلاصه به دیدن لیلیانتال میرود و به اختصار برای او درباره کارهایی که در ایران شروع کرده و برنامههای آینده شرح میدهد و از تال دعوت میکند که برای دیدن کارها و کمک فکری به ایران بیاید. در سرش این فکر میگذرد که تال را برای دیدن امکانات عمرانی به خوزستان بفرستد، برای همین هم به محض بازگشت به ایران تصمیم میگیرد موضوع دعوت از لیلیانتال را با شاه در میان بگذارد، شاه که با شهرت تال آشناست فورا رضایت میدهد.
روز بعد ابتهاج تلگرافی برای لیلیانتال میفرستد و او را رسما به ایران دعوت میکند. تال میپذیرد و درخواست میکند که شریک خود «گوردن کلاپ» را هم همراه خود به ایران بیاورد. کلاپ پس از لیلیانتال به عنوان رئیس هیات مدیره «عمران دره تنسی» منصوب شده بود.
پیش از رسیدن تال به ایران، ابتهاج میکوشد تا جایی که ممکن است اطلاعاتی را درباره خوزستان به دست بیاورد و برای او بفرستد.
سرانجام لیلیانتال در اول اسفند ۱۳۳۴ به تهران میرسد و نخستین جلسه در سازمان برنامه در حضور او، با شرکت متخصصان کشاورزی دستگاههای مختلف کشور تشکیل میشود. هدف ابتهاج از تشکیل این جلسه آگاه کردن تال از موقعیت منطقه با جمعآوری اطلاعات این کارشناسان است. وقتی صحبت آغاز میشود نمایندگان سازمان اصل چهار بر خلاف انتظار ابتهاج شروع میکنند به بد گفتن از شرایط خوزستان که این خطه شورهزار است و به علت گرمای فوقالعاده و وجود نمک در آب آن امکان انجام هیچ کار عمرانی در آنجا نیست. آنها به حدی بر حرفهایشان پای میفشرند که ابتهاج که فکر میکرد با دعوت آنها در آن جلسه نظر مساعدشان را درباره طرحهای عمرانی در منطقه خواهد شنید، کمکم ناامید میشود و موضوع را منتفی تلقی میکند، اما به رغم انتظارش لیلیان تال اصلا نظر منفیای به منطقه ندارد و مدعی است که در آمریکا در مناطقی که شرایطی از این بدتر داشته عملیات عمرانی خود را پیاده کرده است. ابتهاج خوشحال از شنیدن این نظر به سرعت مقدمات سفر تال و همراهش کلاپ را به خوزستان فراهم میکند و آنها را دو روز پس از ورودشان به تهران همراه با دو نفر از کارکنان ارشد سازمان برنامه با قطار مخصوص روانه خوزستان میکند.
در آن سوی ماجرا، نجمالملک، استانداران وقت خوزستان، که پیشتر از طریق نامه ابتهاج در جریان ماجرا قرار گرفته و خود نیز قبلا طی سفری به آمریکا از دره تنسی دیدن کرده، حسابی از کارشناسان آمریکایی پذیرایی میکند.
سفر تال و همکارش به خوزستان یک هفته طول میکشد و به محض بازگشتشان به تهران ابتهاج جلسهای در سازمان برنامه برگزار میکند تا از نظرات آنها درباره خوزستان مطلع شود. این دو کارشناس آمریکایی در آن جلسه شرحی مبسوط از آنچه در خوزستان دیدهاند و اثری که برشان گذاشته میدهند و تایید میکنند که خوزستان استعدادی درخشان برای اجرای برنامههای عمرانی دارد. ابتهاج که با شنیدن این نظرات از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد فورا از آن دو میپرسد که آیا حاضرند در اجرای برنامههای عمرانی خوزستان با او همکاری کنند. پیشنهادش آنقدر غیرمنتظره است که تال و همکارش میگویند آمادگی پاسخ ندارند و باید با شرکای خود در نیویورک مشورت کنند. پس از دو سه روز این دو کارشناس با پاسخ مثبت میآیند.
قرارداد بین طرفین در نهم فروردین ۱۳۳۵ به امضا میرسد و در آن تصریح میشود که مطالعات راجع به کلیه امکانات خوزستان در مدت سه سال تهیه و به سازمان برنامه تسلیم شود. همچنین ابتهاج قید میکند که چنانچه در خلال این مدت به طرحهایی برخورد کنند که در شروع و اجرای آن هیچگونه شک و تردیدی وجود نداشته باشد آن طرحها را برای اجرا به سازمان برنامه پیشنهاد کنند و در صورت موافقت سازمان برنامه بلافاصله اجرای آن آغاز شود. قید این شرایط باعث میشود که به پیشنهاد شرکت «عمران و منابع» (شرکت متعلق به لیلیانتال و شرکایش) ساختمان سد دز و طرح نیشکر هفتتپه اجرا شود.
یکی از کارهای گروه کارشناسان این شرکت شناسایی خاک نقاط مختلف منطقه و ارزیابی آن برای نوع کشاورزی مناسب آن است و طرح نیشکر یکی از برآیندهای آن.
ابتهاج درباره طرح نیشکر هفتتپه در خاطرات خود (ماهریس، چاپ اول، ۱۳۹۹، ۵۰۷-۵۱۱) چنین نوشته است:
برای بررسی امکانات کشت نیشکر در آن منطقه لیلیانتال یکی از مشهورترین متخصصان دنیا را که اهل پورتوریکو بود به ایران آورد. پس از انجام مطالعات اولیه این شخص به حدی تحت تاثیر قرار گرفت که به من گفت کمتر نقطهای در دنیا استعداد خوزستان را دارد. او پیشبینی میکرد که محصول سالانه نیشکر در حدود ۹۰ تن در هر هکتار خواهد بود در حالی که تا آن روز ما صحبت از ۳۰ یا ۴۰ تن در هکتار میکردیم. طبیعتا از این پیشبینی فوقالعاده خوشوقت شدم. چند سال بعد متوسط محصول نیشکر هفتتپه به ۱۳۷ تن در هکتار هم رسید که میگفتند در دنیا کمنظیر است.
تمام عوامل در نظر گرفته شد، مطالعات مربوط به خاکشناسی انجام شد و بالاخره ده هکتار زمین در نقطه معینی برای کشت نیشکر توسط متخصصین در نظر گرفته شد با این ملاحظه که اگر به فاصله چند ماه زمین در اختیار آنها گذاشته شود اقدام به کشت نیشکر خواهند نمود و در تاریخ معینی محصول نیشکر به دست خواهد آمد و نیز در این فاصله آنها اقدام به تاسیس کارخانه قند نیشکر هم خواهند کرد.
محمد کاظمی، رئیس اداره کشاورزی، و مهندس مزینی رابط سازمان برنامه با شرکت عمران و منابع مامور خریداری این ده هزار هکتار شدند. زمین مورد نظر متعلق به شخص مسنی بود به نام شیخ خلف که پانصد سال بود طایفه او در آن قسمت خوزستان مالک بودند. پس از مراجعت از خوزستان وقتی مهندس مزینی از طرز رفتار این شخص با رعایای خود به من گزارش داد حرفهای او را به سختی باور کردم. مزینی گفت: «تمام رعایای دهاتی که به شیخ متعلق است اگر بخواهند از ده خارج شوند باید جواز بگیرند و برای دریافت جواز میبایست ده ریال به شیخ بپردازند و بدون اجازه شیخ حق خارج شدن از ده را ندارند و رسم این است که هرکس ازدواج میکند شب اول عروس متعلق به شیخ است.» شیخ 40 زن داشت. پول را با بهره ۴۰ درصد به رعایای خود قرض میداد و تمام مامورین دولت را در محل خریده بود. به مزینی گفتم: «به هر حال باید این زمینها خریداری شود.»
پس از مدتی گزارش دادند که شیخ زمینها را نمیفروشد؛ بنابراین ناچار شدم طبق قانون اقدام به خرید زمینها بنمایم. به موجب قانون خاصی که سازمان برنامه داشت ما مجاز بودیم زمینی را که برای اجرای طرحهای عمرانی انتخاب میشد طی تشریفاتی خریداری کرده و بهای آن را به مالک بپردازیم. چنانچه مالک با فروش زمین موافقت نمیکرد قیمت زمین تحت نظر دادستان کل و مدیرکل اسناد و یک مقام دیگر دولتی ارزیابی میشد و چنانچه صاحب زمین پول را نمیپذیرفت مبلغ مذکور را نزد دادگستری ودیعه میگذاشتیم.
شیخ خلف برای اینکه سازمان برنامه را از خرید زمینهای خود منصرف کند به هر کاری متوسل شد. مهندس مزینی گفت: «وقتی پیش شیخ رفتیم پیشنهاد کرد سیصد هزار تومان بدهد تا ما از خرید زمینهای او منصرف شویم.» شیخ به شاه، نخستوزیر، سردار فاخر حکمت رئیس مجلس شورا و سایر مقامات کشور تلگراف زد که «به فریاد ما برسید چون میخواهند وضع خوزستان را به هم بزنند.» شاه موضوع شکایات را به من گفت و پرسید: «به چه جهت زمینها را به این قیمت گزاف خریداری کردهاید؟» جواب دادم: «سازمان برنامه ده هزار هکتار زمین خریداری کرده است و قیمت آن هم هکتاری ۲۵۰۰ریال ارزیابی شدهاست.» شاه گفت: «ما این همه اراضی خالصه در خوزستان داریم، ده هزار هکتار از آن را برای این کار نیشکر بردارید.» به شاه گفتم: «شخصی که برای اجرای برنامه به ایران آوردهایم یکی از بزرگترین متخصصین نیشکر در دنیاست و منطقه را خاکشناسی کرده است و با توجه به تمام عوامل این زمین بهخصوص انتخاب شده است. اگر این اراضی 25 میلیون تومان هم بود باید خریداری میشد.»
ولی موضوع اینجا خاتمه پیدا نکرد. مخالفین من به شاه و نخستوزیر تلگراف زدند که سازمان برنامه اراضی را به زور گرفته و افرادی که پشت اندر پشت اینجا زندگی میکردند از زمینهای خود رانده شدهاند. در حالی که علاوه بر اینکه پول زمین تمام و کمال به ودیعه نهاده شده بود تصمیم گرفتم به هر کدام از اشخاصی که آنجا زراعت داشتند مبلغی پرداخت و نیز در طی اجرای طرح مشغول به کار شوند.
یک روز ارتشبد عبدالله هدایت که آن وقت رئیس ستاد بود، رونوشت تلگرام فرمانده لشکر خوزستان را برای من فرستاد که نوشته بود: «اگر زمینهای این آدم را بگیرید من از خود سلب مسئولیت خواهم کرد زیرا امنیت خوزستان مختل خواهد شد.» چندی بعد علا هم نامهای نوشت که «با توجه به اهمیت خوزستان اعلیحضرت مقرر فرمودهاند زمینهای شیخ را پس بدهید.» به علا نوشتم: «اهمیت این کار به قدری زیاد است که قابل توصیف نیست و تمام مطالبی که از مقامات شنیده میشود به این علت است که از شیخ پول گرفتهاند، شیخ برای خودش یک حکومت استبدادی قرون وسطایی درست کرده است و اهالی منطقه علاقهای به او ندارند.»
پس از رفع مشکلات و دستور کتبی شاه دائر بر اجرای طرح، شاه به خوزستان مسافرت کرد. دکتر محمد کاظمی که در این سفر از همراهان شاه بود برایم بعدا تعریف کرد که «قطار سلطنتی به جای اینکه در محلی که مستقبیلن منجمله استاندار و روسای ادارات با ژاکت (لباس رسمی) ایستاده بودند متوقف شود در جایی توقف کرد که شیخ خلف درست در همان نقطه در انتظار قطار ایستاده بود.» معلوم میشود با پرداخت رشوه توانسته بود برنامه را طوری ترتیب بدهد که قطار در محل معینی توقف کند، و وقتی شاه از قطار پیاده میشود شیخ خلف روی پای شاه میافتد و میگوید مرا چنین و چنان کردند، نابود کردند، بدبخت کردند. شاه میپرسد این آدم کیست؟ میگویند این همان شیخ خلفی است که زمینهایش را گرفتهاند. شاه چون از سوابق امر مطلع بود توجهی به عرایض شیخ خلف نکرد.
وقتی اجرای طرح نیشکر هفتتپه آغاز شد عده زیادی منجمله شریفامامی که وزیر صنایع دولت اقبال بود با کار ما مخالفت میکردند و معتقد بودند که این کار، با هزینه هنگفتی که در بر دارد، نتیجهای نخواهد داشت و پولی است که دور ریخته میشود. لازم میدانم اینجا متذکر بشوم که در تمام موارد وقتی مشکلی پیش میآمد و دیگران شکایت و کارشکنی میکردند و ایراد میگرفتند شاه بدون اینکه چیزی به من بگوید جلوی مخالفت آنها را میگرفت و میشنیدم که در غیاب من به نمایندگان مجلس و وزرا و از جمله شریفامامی، میگفت که شما اشتباه میکنید، این کارهایی که ابتهاج در خوزستان میکند بسیار درست و با اهمیت است. اگر حمایت شاه نبود به طور قطع آنها مشکلات حلنشدنی در سر راه من ایجاد میکردند و برنامه عمران خوزستان را از بین میبردند. وقتی من از سازمان برنامه رفتم فرصت مناسبی برای این اشخاص پیش آمد و خواستند جلوی ادامه اجرای طرحهای آبادانی خوزستان را بگیرند. باز هم در رأس این اشخاص شریفامامی قرار داشت ولی خوشبختانه شاه که به اهمیت برنامه خوزستان ایمان پیدا کرده بود جلوی آنها را گرفت.
من ضرورت انجام برنامههای عمرانی را نه تنها در خوزستان بلکه در سراسر ایران، همواره و در هر فرصتی که پیش میآمد متذکر میشدم، مثلا یک بار در سال ۱۳۳۵، وقتی که اقبال رئیس دانشگاه بود، به دعوت او نطقی در دانشگاه ایراد کردم و نظراتم را درباره ضرورتها و همچنین نتایج اجرای برنامههای عمرانی شرح دادم.
متاسفانه با رفتن من از سازمان برنامه تمام این کارها تعطیل شد. آرزوی من این بود که خوزستان با دهها هکتار زمین مستعد بینظیر بتواند بهترین کشاورزیهای ایران را به خود جلب کند و اگر برنامه عمران خوزستان به درستی انجام میشد این آرزو به مرحله عمل در میآمد. موقعی که یک گروه هلندی را مامور تجزیه خاک خوزستان کرده بودم خودم بارها از کارشان بازدید کردم و دیدم که دهها هزار تجزیه از خاک نقاط مختلف خوزستان انجام داده و مشخص کرده بودند که چه نقطهای برای چه نوع زراعتی مناسب است. به هر حال متاسفانه آرزوی من برای اجرای این برنامه جامع به مرحله اجرا در نیامد.
منبع: انتخاب