۴۵۹۱
چهارشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۳
تعداد بازدید : ۴۵۸
صفحه نخست عمومی

یک تکه کتاب

ملال مردم را از درون می‌خورد و دقیقا مانند غبار، بدون آنکه متوجه شویم به سراغمان می‌آید و مانند خاکستر بر دست و چهره‌مان می‌نشیند. البته هر فردی ملال را به نحوی تفسیر می‌کند.
به گزارش فراتیتر، فلسفه ملال با عنوان اصلی A Philosophy of Boredom اثری از لارس اسونسن، فیلسوف و نویسنده نروژی است و در آن به بحث درباره موضوعی می‌پردازد که تقریباً همه آدم‌ها در زندگی گرفتار آن شده‌اند. لحظه‌ای که همه‌چیز پیش روی شما معنی خودش را از دست می‌دهد. این کتاب اگرچه در دسته کتاب‌های تجربه و هنر زندگی از نشر نو قرار نگرفته، اما به راحتی می‌توان آن را یک کتاب کاربردی در همین زمینه دانست. لارس اسونسن در این کتاب، موضوع ملال را از دیدگاه فلسفی – روانشناسی بررسی می‌کنند.

به اعتقاد نویسنده، ملال مردم را از درون می‌خورد و دقیقا مانند غبار، بدون آنکه متوجه شویم به سراغمان می‌آید و مانند خاکستر بر دست و چهره‌مان می‌نشیند. البته هر فردی ملال را به نحوی تفسیر می‌کند. برخی آن را ریشه تمام شر‌ها می‌نامند و برخی دیگر آن را امتیاز انسان مدرن و حتی وجه تمایز انسان و حیوان می‌دانند. گروهی دیگر نیز، بر این باورند که ملال انسان را از انسانیت تهی می‌کند. اما هدف نویسنده در این کتاب بررسی همه دیدگاه‌های موجود پیرامون موضوع ملال و ارائه شناختی از آن است.

در قسمتی از متن پشت جلد کتاب فلسفه ملال آمده است:

ملال همواره به‌نوعی با انسان همراه بوده است. کیرکگور می‌گوید «خدایان ملول بودند و بنابراین انسان را آفریدند. آدم از تنهایی ملول بود و بنابراین حوا را خلق کردند. از آن زمان، ملال وارد جهان شد و درست به همان نسبتی که جمعیت رشد می‌کرد، ملال نیز بیشتر می‌شد.» این پدیده که در دروان پیشامدرن به اشراف و برخی طبقات خاص محدود بود از دوران رومانتیسم گسترش یافت و به‌تدریج به یکی از ویژگی‌های انسان مدرن تبدیل شد.
کتاب فلسفه ملال

نویسنده کتاب در پیش گفتار کتاب اعتراف می‌کند که زمانی گرفتار ملال عمیقی بود و از این رو تصمیم گرفت شناخت بهتری نسبت به آن پیدا کند؛ بنابراین دست به تحقیقات گسترده می‌زند و هرآنچه را که درباره ملال در نظریات فیلسوفان و البته در دنیای ادبیات، روان‌شناسی، الهیات و جامعه‌شناسی پیدا می‌کند، تحلیل می‌کند. نتیجه همه کار‌های او کتاب فلسفه ملال را به وجود آورد.

در درجه اول برای هرکسی ممکن است این سوال پیش بیاید که اصلا ملال چیست؟ آیا همان افسردگی است؟ یا شاید یک احساسی ناخوش مانند بی‌حوصلگی باشد. لارس اسونسن در کتابش، تعریف‌های مختلفی از زبان فیلسوفان متعدد درباره ملال ارائه می‌کند، اما به طور کلی بین چهار نوع ملال، که مارتین دالمن از آن صحبت می‌کند، تمایز قائل می‌شود که عبارتند از:

ملال برخاسته از موقعیت، همچون زمانی که منتظر کسی هستیم، به سخنرانی گوش می‌دهیم یا سوار قطار می‌شویم؛ ملال برخاسته از اشباع، که زمانی ایجاد می‌شود که مقدار بیش از حدی از یک چیز داریم و همه‌چیز مبتذل و پیش‌پاافتاده می‌شود؛ ملال وجودی، که زمانی است که روح ما از هر گونه محتوایی تهی می‌شود و دنیا به چیزی خنثی تبدیل می‌شود؛ و ملال خلاقانه، که ویژگی بارز آن نتیجه‌ای است که ایجاد می‌کند نه محتوایش: یعنی این که فرد مجبور می‌شود کار جدیدی انجام دهد. (کتاب فلسفه ملال اثر لارس اسونسن – صفحه ۴۸)

نویسنده به شکل جدی اعتقاد دارد که ملال، «امتیاز» انسان مدرن نیز می‌باشد. همچنین آن را مشکلی عمده می‌داند که گریبانگیر انسان مدرن است. اسونسن می‌گوید پدیده ملال در گذشته به طبقات بالای جامعه اختصاص داشت، اما اکنون به همه اقشار جامعه سرایت کرده و از این بهتر است شناخت درستی از آن داشته باشیم.

در فصل اول کتاب، به «فلسفه ملال» پرداخته می‌شود و رابطه آن با مدرنیته زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد. در فصل دوم برخی از داستان‌های ملال بررسی می‌شود که عنوان فصل دوم «داستان‌های ملال» است. فصل سوم با عنوان «پدیدارشناسی ملال» بر پژوهش‌های پدیدارشناسانه هایدگر درباره ملال متمرکز است. نهایتا در فصل چهار، «اخلاق ملال»، این بحث مطرح می‌شود که در برابر ملال چه موضعی می‌توانیم اتخاذ کنیم و اصلا چرا مجبور نیستیم چنین موضعی بگیریم.
درباره کتاب لارس اسونسن

قبل از هرچیزی در نظر داشته باشید که فلسفه ملال یک کتاب انگیزشی یا موفقیت نیست و هیچ نسخه‌ای برای احساس ملال شما نمی‌پیچد و یا راهکاری قطعی پیش روی شما قرار نمی‌دهد. این کتاب، یک کتاب فلسفی است که به شکل جدی روی شناخت پدیده‌ای به نام ملال کار می‌کند. از همین رو شما با یک کتاب «سنگین» روبه‌رو هستید.

خود نویسنده نیز به این موضوع اعتراف کرده و در قسمتی از پیش گفتار می‌نویسد: «سعی کرده‌ام این کتاب را با سبکی غیرفنی بنویسم؛ چون ملال تجربه‌ای است که بر بسیاری از افراد اثر می‌گذارد و علاوه بر این، می‌خواهم که این کتاب قابل فهم باشد. با وجود این، برخی از فصل‌های کتاب حاضر بسیار دشوار است، چون در بسیاری از موارد با موضوعات دشواری ارتباط دارد.» علاوه بر این، ما باید تاکید کنیم حتی برخی از قسمت‌های کتاب فلسفه ملال هم، ملال‌انگیز هستند. انگار نویسنده از قصد این بخش‌ها را در کتاب خود گنجانده تا به مخاطب نشان دهد ملال دقیقا چیست.

به طور کلی می‌توان گفت از دیدگاه نویسنده، ملال یک چیز مثبت است و انسان باید خوشحال باشد که گرفتار آن شود. چون در این مورد می‌فهمیم که هنوز انسانیم و حتی می‌توانیم از درون این ملال به نتایج مثبت هم برسیم. البته که همه جنبه‌های آن مثبت نیست، اما برآیند این نیرو‌ها مثبت است.

در قسمت دیگری از متن پشت جلد کتاب، درباره مفاهیم کتاب چنین آمده است:
ملال با معنای هستی سروکار دارد و همین کافی است تا اسونسن، آن را موضوع فلسفه بداند. او در کتاب فلسفه ملال می‌کوشد با رویکردی بینارشته‌ای و با بهره‌گیری از متونی از رشته‌های فلسفه، ادبیات، روانشناسی، الهیات و جامعه‌شناسی و بررسی آرای فیلسوفانی همچون سنکا، کانت، کیرکگور، نیچه و هایدگر و تحلیل مسائلی همچون رابطه ملال با رومانتیسم و مدرنیته، کار و فراغت، و مرگ و زندگی، ما را به درک بهتری از ابعاد مختلف این مفهوم و نقشی که در زندگی ما ایفا می‌کند و واکنش‌های مختلفی که می‌توان در برابر آن نشان داد برساند.

جملاتی از کتاب فلسفه ملال

تفاوت بین ملال عمیق و افسردگی چیست؟ به گمان من این دو مفهوم با یکدیگر همپوشانی زیادی دارند. همچنین حدس می‌زنم که تقریباً صد در صد مردم در مقطعی از زندگی خود دچار ملال می‌شوند. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۱۶)

ملال معمولا زمانی ایجاد می‌شود که نمی‌توانیم آنچه را می‌خواهیم انجام دهیم، یا مجبور باشیم کاری را انجام دهیم که نمی‌خواهیم. ولی هنگامی که نمی‌دانیم چه کاری را می‌خواهیم انجام دهیم، وقتی توانایی پذیرش مسئولیت‌های خود در زندگی‌مان را نداریم چطور؟ در آن هنگام ممکن است خود را در ملال عمیقی بیابیم که یادآور فقدان قدرت اراده است، چون چیزی نیست که اراده بتواند بر آن چنگ بیندازد. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۲۱)

ظاهراً ملال توضیح و توجیه بسیاری چیزهاست؛ مثلا «مرد زیرزمینی» داستایفسکی ادعا می‌کند که «همه چیز از ملال ناشی می‌شود.» (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۲۹)

انسان‌ها به معنا معتادند. ما همه مشکل بزرگی داریم: زندگی ما باید نوعی محتوا داشته باشد و نمی‌توانیم زندگی‌ای را تحمل کنیم که از نوعی محتوای معنابخش تهی باشد. بی‌معنایی ملال‌انگیز است و برای توصیف ملال می‌توان از استعاره عقب‌نشینی معنا بهره جست. ملال را می‌توان آزردگی‌ای دانست که نشانه این است که نیاز به معنا برآورده نشده است. برای این که بتوانیم این ناراحتی را برطرف کنیم، به‌جای بیماری به نشانه‌های آن حمله می‌کنیم و چیز‌های مختلفی را به‌جای معنا می‌نشانیم. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۳۵)

به نظر پاسکال، انسان بدون خدا محکوم به ملال است: «برای درک این که در زندگی هیچ حقیقت و رضایت پایداری نیست روح بلندی لازم نیست.» در غیاب رابطه با خداوند، برای فراموشیِ بیچارگی خود به لذت‌ها روی می‌آوریم، ولی در حقیقت چنین کاری تأثیری ویرانگرتر دارد، چون ما را از خالق خود دورتر می‌کند. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۶۱)

ملال احتمالاً یک درمان قطعی دارد: پشت سر گذاردن رومانتیسم و نفی تمام‌عیار معنای شخصی در زندگی. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۱۲۰)

در ملال، رخداد‌ها و چیز‌ها را همچون قبل می‌بینیم، ولی تفاوت مهم این است که انگار از معنا تهی شده‌اند. تفاوت اساسی بین نگاه ملول و نگاه «تئوریک» این است که نگاه ملول ناشی از فقدان ناخواسته معناست، در حالی که نگاه «تئوریک» عامدانه معنا را حذف می‌کند. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۱۳۲)

نگاه کردن به ساعت نشانه افزایش ملال است. به ساعت نگاه می‌کنیم و آرزو می‌کنیم‌ای کاش زمان از آنچه احساس می‌کنیم سریع‌تر بگذرد، سخنرانی زود تمام شود، قطار زود برسد، و مواردی از این دست. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۱۴۲)

یک آرمانشهر هرگز نمی‌تواند کاملا تحقق یابد، چون این به معنای ملال است، و این ملال هر آرمانشهری را از درون می‌خورد. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۱۷۰)

نمی‌توان تنها با شعبده و تردستی بر ملال غلبه کرد، ولی محکوم هم نیستیم که عاجزانه از آن رنج ببریم. می‌توان با ملال کنار آمد. هر تلاشی برای فرار مستقیم از ملال ممکن است در بلندمدت شرایط را بدتر کند، و هر گونه نسخه ضدملال حاضر و آماده‌ای را باید با تردید بسیار نگریست. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۱۸۳)

بالغ شدن یعنی پذیرش این‌که زندگی نمی‌تواند در قلمروِ جادویی کودکی بماند و بنابراین تا حدی ملال‌انگیز است، ولی در عین حال با ملال هم می‌شود زندگی کرد. البته این هیچ مشکلی را حل نمی‌کند، ولی ماهیت مسئله را تغییر می‌دهد. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۱۸۸)

یکی از منابع ملال عمیق این است که به دنبال لحظه بزرگ می‌گردیم در حالی که آنچه داریم لحظه‌های کوچک است. (کتاب فلسفه ملال – صفحه ۱۹۱)
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: