۴۹۶۱
دوشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۶:۲۶
تعداد بازدید : ۵۴۳
صفحه نخست عمومی

یک تکه کتاب

سراسر کتاب سرشار از اندیشه‌های مذهبی ناب است. کاوش در خویشتن – در عمق قلب خویشتن، در یافتن و تجلی دوباره مسیح. مسیح که بر قلمرو محبت، فقر، بخشش و ایثار سلطنت دارد.
به گزارش فراتیتر، کتاب دانه زیر برف دنباله کتاب نان و شراب از نویسنده ایتالیایی، اینیاتسیو سیلونه است. رمانی که سیلونه آن را مهم‌ترین کتاب خود می‌داند و درباره آن می‌گوید: «تن‌ها کتابی است که جرات می‌کنم گاهی تکه‌هایی از آن را دوباره بخوانم. کتابی که باید با ذهنی آسوده و خیالی راحت آن را خواند.»

اینیاتسیو سیلونه دوران کودکی سختی داشت و در فقر و تنگدستی بزرگ شد. در زلزله سال ۱۹۱۵ پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد و بی‌خانمان شد. تحصیلات دبیرستانی‌اش را در موسسه‌ای مذهبیادامه داد و پس از اتمام تحصیلات، سوسیالیست شد و در سال ۱۹۲۱ یکی از بنیان‌گذاران حزب کمونیست ایتالیا بود. در فاصله سال‌های ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۱ وی یکی از سازمان دهندگان فعالیت‌های مخفی ضدفاشیستی بشمار می‌رفت. مدتی در مسکو بود و پس از آنکه در سال ۱۹۳۰ از حزب کمونیست ایتالیا اخراج شد در سوئیس اقامت گزید.

در سوئیس بود که «نویسنده» شد و شاهکار‌هایی مانند «نان و شراب» و «دانه زیر برف» را خلق کرد. این دو کتاب را می‌توان شالوده زندگی و تفکر نویسنده در نظر گرفت. سیلونه در سوئیس به فعالیت‌های ضد فاشیستی و مبارزات غیرعلنی خود با داستگاه دیکتاتوری موسولینی ادامه داد و تا پایان عمر به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه داد. سیلونه کتاب نان و شراب را در سال ۱۹۳۷ منتشر کرد و سپس در سال ۱۹۴۰ کتاب دانه زیر برف را که ادامه نان و شراب است، منتشر کرد.

ناشر، در مقدمه کتاب، درباره دانه زیر برف چنین می‌نویسد:

سراسر کتاب سرشار از اندیشه‌های مذهبی ناب است. کاوش در خویشتن – در عمق قلب خویشتن، در یافتن و تجلی دوباره مسیح. مسیح که بر قلمرو محبت، فقر، بخشش و ایثار سلطنت دارد. سراسر کتاب بانگ برمی‌دارد که نجات در محبت، فقر، ایمان و مباهات به فقر است. این کتاب تندترین جواب «نه» را به حزب‌گرایی‌های سوسیالیسم داده است. به عقیده من کتابی با این وسعت اندیشه، با این بعد عرفانی که در پس منطق کلمه نهان است آن‌هم از سوی یک مروج سوسیالیسم (که این کتاب را مانیفست خود می‌داند) رسوایی و فقر مارکسیسم و از همه مهم‌تر پوچی ماتریالیسم را نشان می‌دهد.
رمان دانه زیر برف

فضای کتاب – مانند کتاب نان و شراب – در زمان حکومت موسولینی اتفاق می‌افتد. یعنی زمانی که کافون‌ها – به زبان ایتالیایی یعنی دهقان بی‌چیز و فقیر – زندگی سختی دارند و به حدی ضعیف شده‌اند که توانایی انجام هیچ کاری را ندارند. قهرمان داستان – پیترو سپینا – در تلاش بود تا به کافون‌ها کمک کند و در پی کار‌های انقلابی بود، اما همان‌طور که در کتاب نان و شراب خواندیم او مجبور به فرار شد.

هنگامی که پیترو سپینا فرار کرد، کریستینا نیز به دنبال او روانه کوه پوشیده از برف شد و کتاب نان و شراب با این فرار به پایان رسید. در دانه زیر برف می‌خوانیم که جسدی در کوه پیدا شده است. همگان فکر می‌کنند جسد پیترو سپینا است، چون کسی نمی‌دانست کریستینا نیز به دنبال سپینا به کوه رفته است. افرادی که از موضوع آگاه هستند با پیدا نکردن جسد پیترو سپینا، حدس می‌زنند که او زنده باشد.

از جمله افرادی که حدس می‌زند پیترو سپینا زنده باشد، مادربزرگ او یعنی دنا ماریا وینچنزا است. رمان دانه زیر برف با جستجوی مادربزرگ برای پیدا کردن پیترو سپینا آغاز می‌شود. مادربزرگ که خبر‌های جدیدی شنیده است، در ابتدای کتاب سراغ پسرش و عموی پیترو سپینا می‌رود تا از او کمک بگیرد.

یک‌نفر از اهالی همان جایی که پلیس بچه‌مان را پیدا کرد، پیش من آمد و گفت که او، موقع فرار، برخلاف آنچه همه و حتی مقامات فکر کردند، راه کوه را در پیش نگرفت، بلکه توی دره، در اصطبلی مخفی شده بود. الان هم زنده و توی همان مخفیگاه است. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۵)

مادربزرگ از سوی پسرش کمکی دریافت نمی‌کند، اما همچنان امیدوار است. پسرش دلایل خاصی برای کمک نکردن داشت که در کتاب به شکل کامل آمده است، اما آنچه که مهم است، بازگشت دوباره پیترو سپینا نزد خانواده است.

با این تفاوت که پیترو سپینا دیگر آن سپینایی که در نان و شراب می‌شناختیم نیست و او به طور کلی عوض شده است. او اکنون نجات مردم و جامعه را در چیز دیگری می‌بیند و دیگر به فعالیت‌های انقلابی و حرکت‌های جسورانه علاقه‌ای نشان نمی‌دهد. در واقع پیترو سپینا روش مبارزه خود را تغییر داده است. شاید توضیحات پشت جلد کتاب به بیان بهتر این موضوع کمک می‌کند:

کتاب دانه زیر برف در واقع جلد دوم کتاب نان و شراب است. نان و شراب داستان مبارزه یک سوسیالیست است علیه فاشیسم و دانه زیر برف داستان همین مبارزه و گریز دائم است، اما نه در جهات جغرافیایی، بلکه در عمق روح و اندیشه. داستان «پیترو سپینا» داستان خود سیلونه است. این مبارزی که ده‌ها سال از بهترین سال‌های عمرش را وقف مبارزه با فاشیسم کرده و در گروه جوانان سوسیالیست مبارزه می‌کند، ناگهان چنان در خود فرو می‌رود و در خویشتن خویش به نشستی عارفانه می‌نشیند که حتی از زاهدان نیز چنان تامل و تفکری برنمی‌آید. این‌جاست که خواننده از خود می‌پرسد، چگونه از یک سوسیالیست بیرون‌گرا، مردی عارف و درون‌گرا ساخته می‌شود؟

بیشتر محتوای رمان حاضر روایت متحول شدن همین سوسیالیست پرشور است. مردی که در عمق روح خود پاسخ‌هایی پیدا می‌کند و ماننده دانه‌ای که زیر خاکِ پوشیده از برف باشد، رشد می‌کند. رشد این دانه رشد مفهوم حقیقت انسانی است و آگاهی در مقیاسی وسیع‌تر است.
کمی بیشتر درباره این رمان سیلونه

نان و شراب و دانه زیر برف دو کتاب تاثیرگذار و بسیار خواندنی درباره مبارزه با هر نوع ایدئولوژی‌ای است که روح انسان را از او می‌گیرد. نان و شراب یک رمان پر شور و هیجان بود، اما دانه زیر برف را می‌توان رمانی آرام و عمیق در نظر گرفت. در واقع هرآنچه در نان و شراب برای خواننده سوال بود در اینجا پاسخ داده می‌شود و به راحتی می‌توان پختگی شخصیت اصلی را مشاهده کرد. به عبارتی، دانه زیر برف نتیجه‌گیری اتفاقات کتاب نان و شراب است. بدون تردید پس از مطالعه، این دو کتاب جایگاه ویژه‌ای در ذهن شما خواهند داشت. کتاب‌هایی که می‌توان گفت هر مخاطب جدی ادبیات را شگفت‌زده می‌کنند.

در کتاب نان و شراب دیدیم که پیترو سپینا با حرارت زیادی تلاش می‌کرد تا به کافون‌ها – دهقانان فقیر – کمک کند. اما هرچه بیشتر تلاش می‌کرد، نتیجه کار کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شد. او در تئوری همه‌چیز را پیش‌بینی می‌کرد و آماده ایجاد تغییر و تحول بود، اما در واقعیت همیشه تفاوت‌هایی وجود دارد. شاید دلیل نتیجه ندادن تلاش‌های پیترو این بود که:

بیچاره کافون‌ها! نان ندارند بخورند آن‌وقت شما انتظار دارید که به سیاست بپردازند؟ سیاست تجملی است خاص اشخاص که دستشان به دهانشان می‌رسد. (رمان نان و شراب – صفحه ۲۸۶).

اما سوال اینجاست که اگر کافون‌ها با سیاست کاری نداشته باشند، آیا سیاست هم آن‌ها را رها می‌کند؟ آیا می‌توان به دور از فعالیت‌های حزب که هرچیزی را تحت تاثیر قرار می‌دهد زندگی کرد؟

الان دیگر هیچ‌کس آزاد نیست. می‌فهمی یا نه؟ حتی اگر من به سیاست، کاری نداشته باشم، سیاست با من کار دارد. راه فراری نیست. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۳)

بنابراین پیترو سپینا روش مبارزه خود را تغییر داد. او تصمیم گرفت به جای تشویق آدم‌های فقیر به مبارزه، در کنار آن‌ها باشد. تنها کسی این کافون‌های فقیر را درک می‌کند که همان چیزی را تجربه کند که آن‌ها تجربه می‌کنند؛ و در دانه زیر برف، پیترو سپینا به این موضوع پی می‌برد و به‌نحوی او نیز یک کافون فقیر می‌شود. سپینا پس از رسیدن به یک بینش جدید، خود می‌گوید: «من هرآنچه که دارم از فقر است.»

وجود شخصیت کر و لال – اینفانته – در کنار پیترو سپینا و کار‌هایی که پیترو سپینا برای او انجام می‌دهد آنچنان دقیق و زیبا به تصویر کشیده شده است که مخاطب به‌راحتی می‌تواند جامعه کافون‌ها را همان شخصیت کر و لال بداند. پیترو با لمس قلب اینفانته آنچنان تاثیر عمیقی در او گذاشت و آنچنان با او رابطه نزدیکی برقرار کرد که تاکنون سابقه نداشته است. تا قبل از پیترو همه به چشم ابزار به اینفانته نگاه می‌کردند. کسی که قدرت اعتراض ندارد و هر کدام از اهالی پیتراسکا به هر شکلی که می‌خواستند با او رفتار می‌کردند. حکایتی آشنا که دقیقا بر سر خود دهقانان نیز آمده است.

در ابتدای کتاب، ناشر مقدمه دقیقی بر کتاب نوشته است و به نکات مهمی پیرامون کتاب اشاره کرده است. در اینجا به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

سیلونه یکی از مذهبی‌ترین و در عین حال ضدمذهبی‌ترین نویسندگان ایتالیاست. اما در این دوگانگی اندیشه و عمل حق با اوست. او مذهبی را می‌کوبد که مثل و اعلا و منادی آن واتیکان است و پاپ – که به نمایندگی از کلیسا دست در دست فاشیسم دارد.

سیلونه با مذهب مخالف نیست. با ریا، دیناپرستی و ستم پنهان در ردای مذهبی مخالف است.

به‌وضوح آشکار است که قهرمانان کتاب برای استقرار سوسیالیسم نمی‌جنگند. برای استقرار «سلطنت محبت و فقر» می‌جنگند. آنان می‌دانند که کشمکش، طراری، دروغ، نفاق و توطئه کار سیاست‌بازان حرفه‌ای قدرت‌پرست است. آن‌ها که برای رسیدن به قدرت و فرمانروایی کردن از هیچ دسیسه، جنایت و خیانتی سر باز نمی‌زنند.

دانه زیر برف نه داستان سوسیالیستی مبارز – بلکه زوار فقیری است که به جستجوی قدس‌آمیزترین معابد جهانی، یعنی قلب آدمی برآمده است. داستان زاهدی پاک‌باخته و عارفی از خویش سفر کرده در جستجوی شعله قدسی «آدمی» است.

موضوعات مطرح شده در کتاب به‌حدی عمیق و زیاد است که پرداختن به همه آن‌ها در این معرفی کتاب امکان‌پذیر نیست. اما به شدت پیشنهاد می‌کنم اگر به رمانی جذاب که در آن مذهب، فاشیسم و سوسیالیسم هدف قرار گرفته‌اند، علاقه دارید حتما این کتاب را مطالعه کنید.

البته شاید کتاب دانه زیر برف از نظر فرم چندان قابل دفاع نباشد، اما محتوای آن غنی است. مهدی سحابی که ترجمه بسیار خوبی از کتاب ارائه داده است، درباره کار سیلونه در مقام یک نویسنده می‌نویسد:

برای او، هر اثر قبل از آنکه کاری هنری باشد، کاری سیاسی و فلسفی و در خدمت بیان نظریه‌هایی است که او، در طول زندگی پر ماجرای سیاسی و اجتماعی خود، آن‌ها را تجربه کرده و به آزمایش گذاشته است. از این رو شاید بتوان گفت که سیلونه، بیش از آنکه نویسنده‌ای به معنای مطلق کلمه باشد، سیاستمداری است که ادبیات، و به‌خصوص رمان را، به عنوان وسیله‌ای در جهت تفهیم و اشاعه برداشت‌های سیاسی خود به کار می‌برد.
جملاتی از متن کتاب دانه زیر برف

همیشه کسی هست که از بدبختی آدم لذت می‌برد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۹)

لاتزارو، موجودیت تو به‌عنوان کشاورز به علف‌های هرز، خشکسالی، تگرگ، آفت و دیگر بلا‌هایی که لعنت می‌کنی بستگی دارد. فکر می‌کنی وجود حکومت و سخنوران برای چیست؟ همین‌طور، پزشک هم به‌دلیل بیماری‌ها وجود دارد، و انکار نباید کرد که کلیسا هم با همه واعظانش، از دولت سر گناهکاران وجود دارد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۱۳۹)

درد‌هایی هست که همه نیرو‌های وجود و همه نیروی حیاتی آدم را به‌دور خود متمرکز می‌کند و مثل ستون فقرات، یا تاروپود پارچه، جزء اساس بدن آدم می‌شود. فکر می‌کنی می‌شود تاروپود پارچه را سوزاند؟ بله، اما پارچه هم می‌سوزد و خاکستر می‌شود. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۱۴۷)

لحظه‌هایی هست که آدم احتیاج دارد حرف بزند و درددل کند و شاهد داشته باشد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۱۵۹)

نباید در صداقت زیاده‌روی کرد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۰۱)

وقتی عزیزان آدم می‌میرند، زندگی رنگ دیگری می‌گیرد، تیره می‌شود. صبح هم به نظر آدم شب می‌رسد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۳۲)

من به‌عنوان یک کشیش، متاسفانه این وظیفه را دارم که به‌شما بگویم که مبارزه با دنیا فایده‌ای ندارد. دنیا همین است که هست و در آن تغییری نمی‌شود داد. حتی کلیسا هم، با دوهزار سال مبارزه، با این‌همه مقدسین، پاپ‌ها، واعظ‌ها، کشیش‌ها و شهدا تارک دنیا‌های خود نتوانسته آن را عوض کند. دنیا همچنان بد مانده، و چه بهتر که آدم آن را برای ارباب دنیا بگذارد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۶۰)

همیشه عده‌ای خواهند بود که فرمان می‌دهند و عده دیگر که فرمان می‌برند. همیشه ژنرال و سرباز وجود داشته و خواهد داشت. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۶۶)

تا لاشه هست، لاشخور هم هست. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۲۶۶)

تقریبا می‌شود گفت که دو نژاد وجود دارد، یکی ثروتمند و یکی فقیر، و آدم باید کور باشد که این را نبیند. اما آدم‌هایی هم هستند که خودشان هیچ‌چیز کم ندارند، اما نمی‌توانند تحمل کنند که بقیه گرسنگی بکشند. آدم‌هایی که از رفاه خودشان خجالت می‌کشند، چون اکثریت مردم زندگی بدی دارند، و بدبختی، رنج، سرشکستگی بقیه مردم راحتشان نمی‌گذارد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۳۶)

به جایی رسیده‌ایم که هرکس، هرطور که بتواند باید گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۷۵)

دیوانگی را نمی‌شود از میان آدم‌ها برداشت، مهم این است. اگر از کوچه و خیابان فراری‌اش دهی، از صومعه سر در می‌آورد. اگر از صومعه بیرونش بیندازی، توی مدرسه، یا سربازخانه، یا چه می‌دانم کجا پیدایش می‌شود. این را از من داشته باش: دنیا بدون دیوانه نمی‌ماند. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۸۳)

از سیاست چیزی سرم نمی‌شود، و راستش، علاقه‌ای هم به آن ندارم. این را می‌فهمم که آدم به خاطر کسی جان خودش را به خطر بیندازد، اما به خاطر افکارش؟ نمی‌دانم. اگر در زمان مسیحیان اولیه زندگی می‌کردم، ممکن بود جان خودم را برای مسیح فدا کنم، اما برای مسیحیت؟ (رمان دانه زیر برف – صفحه ۳۸۶)

هیچ موجود زنده‌ای، تا زمانی که با مرگ از نزدیک روبه‌رو نشده، تا زمانی که مرگ از کنار گوشش نگذشته، نمی‌تواند خوشبختی زنده بودن را درک کند. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۴۱۸)

چند دقیقه پیش، قبل از اینکه تو را ببینم، چشمم به دختر و پسر جوانی افتاد که زیر درختی، توی باغچه پشت کلیسا با هم حرف می‌زدند. از همان دور می‌شد فهمید که دارند همان کلماتی را برای هم می‌گویند و تکرار می‌کنند که تا دنیا دنیا بوده، زن‌ها و مردها، میلیون‌ها و میلیارد‌ها بار به هم گفته‌اند. دوستت دارم، دوستم داری؟ در این سرزمین، سرنوشت خوشی نداریم، فکر می‌کنم که تو هم با من موافق باشی. اما تا زمانی که زنی و مردی به هم می‌گویند «دوستت دارم، دوستم داری؟» شاید هنوز بشود امیدوار بود. (رمان دانه زیر برف – صفحه ۴۴۲)
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: