در حالی که روز به روز بر وسعت و شدت اعتراضات مردمی در ایالات متحده افزوده میشود، آن طور که باید به ریشههای اصلی این اعتراضات و وقایع خشونت بار پرداخته نشده است. اگرچه خروجی رسانههای رسمی جهان از دلیل اصلی این اعتراضات، تبعیض نژادی و واکنش به کشته شدن یک شهروند سیاه پوست به دست پلیس آمریکا بوده، اما بروز خشونتهای گسترده و فراگیری آن در ایالتهای مختلف، حاکی از چند وجهی بودن این مسئله است.
تبعیض نژادی و سلب امتیازات از سیاه پوستان در آمریکا، چالشی ساختاری با پیشینه تاریخی در این کشور محسوب میشود و در این سیستم افراد دیگری هم سرنوشت "جرج فلوید" برایشان رقم خورد. اما خیابانهای ایالتهای مختلف آمریکا، محلی برای ابراز خشونت و نفرت نسبت به ساختار تبعیض آمیز این کشور نشد؛ بنابراین پاسخ را در جای دیگری باید جست. از گستردگی اعتراضات و خشونتهای کم سابقه در جریان تظاهرات مردمی ایالات متحده، میتوان به این نتیجه رسید که شکافهای عمیق طبقاتی جامعه آمریکا در حال فوران کردن است و واقعه به قتل رساندن شهروند سیاه پوست، نقش کاتالیزور را در این میان ایفا کرد. غارت فروشگاههای بزرگ و حمله به شرکتهای عظیمی، چون آمازون که نماد سرمایه داری آمریکایی محسوب میشوند، عمق تنفر و انزجار طبقات بازنده آمریکا از ساختار اقتصادی حاکم بر این کشور را نشان داد. نباید فراموش کرد که اگر این اعتراضات تنها به مسئله تبعیض نژادی مرتبط میشد، باید به ایالتهایی که جمعیت سیاه پوست بیشتری داشتند محدود میشد، اما واقعیت میدانی حاکی از آن است که دامنه آن به اکثر ایالتها و شهرها کشیده شده و ورود گارد ملی و دستور رسمی ترامپ برای سرکوب معترضان، نشانه عمیق بودن این چالش است.
این وقایع، بحرانی بودن وضعیت نظام سرمایه داری جهانی - که ایالات متحده مظهر آن به شمار میرود - را نشان میدهند و شواهد حکایت از آن دارند که اعتراضات و واکنشهای خشونت بار در مقیاسی جهانی دور از انتظار نیست. فاصله عمیق طبقاتی، تعمیق فقر، گسترش مالکیت خصوصی، استثمار طبقه کارگر و انباشت سرمایه، تنها گوشهای از بحرانهایی است که نظام سرمایه داری بر جوامع مختلف حاکم کرده. از فرانسه و ایتالیا تا شیلی و اکوادور و آمریکا و از آنجا تا خاورمیانه، همگی با چالشی مشترک مواجه هستند؛ سرمایه داری که به درندهترین شکل ممکن و در قامت نئولیبرالیسم، زندگی انسان امروزی را به مرز انحطاط کشانده است.
ذکر این نکته ضروری است که سر ریز بحرانهای نظام سرمایه داری، حداقل در دهههای اخیر غالبا منجر به دگرگونی ساختاری و بر هم خوردن نظم سرمایه محور نشده و بالعکس، جریانهای راست گرای افراطی فرصت قدرت گرفتن را پیدا کرده اند. تجربه قدرت گرفتن ناسیونالیستهای اروپایی تا روی کار آمدن فاشیستهای اوانجلیست آمریکایی، همگی مولود سر ریز بحرانهایی هستند که کاپیتالیسم ساخته و پرداخته است. بشر امروز باید به این درک برسد که حاکمیت سرمایه در هر شکلی این بحرانهای امروزی را باز تولید خواهد کرد. نبرد اربابها بر سر هر چه باشد، بر سر رهایی اتباع و بردگان نیست. پس پناه بردن به احزاب و جریانهای سرمایه سالار با روبناهای متفاوت، اما زیربناهای یکسان، وضعیت متفاوتی را با دوره کنونی رقم نخواهد زد.
سعید ونکی