۵۶۶۰
چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹ - ۱۶:۲۵
تعداد بازدید : ۱۶۵۶
صفحه نخست عمومی

یک تکه کتاب

داستان کتاب با شرح ۵۰ سال از عمر یک کارگر آغاز می‌شود. کارگری که در کارخانه کار می‌کند و هر روز در دود کارخانه غرق است. خستگی او را آنچنان فرسوده کرده که دیگر تحمل هیچ‌چیز را ندارد، تنها به مست کردن بعد از کار فکر می‌کند و چند لحظه‌ای که می‌توان از دنیا جدا شد.
به گزارش فراتیتر، کتاب مادر اثری از نویسنده روس، ماکسیم گورکی است. اثری که برای درک جایگاه آن لازم است اطلاعاتی از تاریخ روسیه داشته باشیم. باید بدانیم که زندگی گورکی در ابتدا به چه شکل بوده است و بعد چه فعالیت‌هایی داشته و همچنین لازم است از وضعیت مردم و حرکت‌های انقلابی که در اوایل قرن بیستم شدت گرفته بودند آگاه باشیم. همه این موارد است که به ما نشان می‌دهد چرا گورکی در آن زمان بیشتر از هر نویسنده دیگری مشهور بود. در ادامه خلاصه‌ای از وضعیت آن زمان که در مقدمه مترجم به خوبی شرح داده شده بیان می‌شود.

آثار نخستین ماکسیم گورکی از همان ابتدا منعکس کننده روابط مبتنی بر زور و قدرت از سوی سرمایه‌داری بود. چیزی که به شکل سریع در روسیه گسترش می‌یافت و گورکی در کتاب‌هایش با بی‌توجهی به منافع شخصی به جوانمردی و شرافت انسانی به نفع جامعه می‌پرداخت. در این زمان‌ها گورکی را می‌توان فردی دانست که قلبا سوسیالیست بود. گورکی با سازمان حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه هم ارتباط داشت.

در تظاهرات سال ۱۹۰۲ جوانی به نام پیوتر زالومف با پرچم سرخ در راس دسته تظاهرکنندگان حرکت می‌کرد. این جوان که عضو کمیته حزب بود بازداشت و محاکمه شد. کسی که بعد‌ها الگوی شخصیت پاول ولاسف در رمان مادر شد. گورکی بعد‌ها موجبات فرار پیوتر زالومف را از سیبری فراهم کرد.

در سال ۱۹۰۵ ماکسیم گورکی برای نقشی که در تظاهرات ژانویه داشت بازداشت به زندان تاریک پی‌یروپل منتقل شد، اما بر اثر فشار افکار عمومی آزاد شد، ولی همچنان تحت نظر پلیس بود. مدتی بعد به فنلاند گریخت، اما ارتباط خود را ارتباط خود را با سازمان‌های انقلابی حفظ کرد. سرانجام در ژانویه ۱۹۰۶ شروع به نوشتن کتاب مادر کرد. از سال ۱۹۰۲ که گورکی طرح این داستان را ریخت تا ۱۹۰۶ که آن را روی کاغذ آورد اتفاقات زیادی رخ داد و نهضت کارگری پختگی پیدا کرد. در آن فاصله لنین حزب را تشکیل داده و مبارزات خود را آغاز کرده بود.

با توجه به شرایط گورکی قصد داشت کتابی موثر و محرک بنویسد. به همین خاطر رمان مادر را سریع و در طی چند ماه نوشت. لنین در این مورد قدردان گورکی بود و شخصا به او گفت:

شما کار خوبی کردید که با عجله این کتاب را نوشتید، چون هم بسیار سودمند است و هم بسیار به موقع. بیشتر کارگران بدون شعور واقعی انقلابی و صرفا به‌حکم غریزه در نهضت انقلابی شرکت کرده بودند. اینان اکنون مادر را می‌خوانند و از آن فراوان بهره می‌گیرند.

رمان مادر

داستان کتاب با شرح ۵۰ سال از عمر یک کارگر آغاز می‌شود. کارگری که در کارخانه کار می‌کند و هر روز در دود کارخانه غرق است. خستگی او را آنچنان فرسوده کرده که دیگر تحمل هیچ‌چیز را ندارد، تنها به مست کردن بعد از کار فکر می‌کند و چند لحظه‌ای که می‌توان از دنیا جدا شد.

در خانه یکی از این کارگران، شخصیت مادر که په‌لاگی نام دارد زندگی سختی را تحمل می‌کند. زنی که سر تا پا ملایمت و اندوه بود و دانه‌های سفیدی در سرش پیدا بود. په‌لاگی در تلاش است که پسرش، پاول ولاسف، شبیه پدرش نشود. درنده‌خو نباشد و مست نکند. تلاش می‌کند پاول را به مسیر دیگری هدایت کند، مسیری که خیال مادر را هم راحت کند. پس از مرگ پدر خانواده تحولات رفتاری پاول رفته رفته بیشتر و مسیر متفاوتی که او در پیش می‌گرید آشکار می‌شود. اما این مسیر چیزی نبود که مادر می‌خواست. این مسیر فقط نگرانی‌های مادر را بیشتر می‌کرد.

پاول شروع کرد به آوردن کتاب به خانه و به خواندن آن‌ها در خفا، و سپس آن کتاب‌ها را در جایی پنهان می‌کرد. گاه نیز قسمت‌هایی از آن‌ها را روی یک تکه کاغذ رونویس و سپس پنهان می‌کرد. (کتاب مادر نوشته ماکسیم گورکی – صفحه ۲۳)

په‌لاگی خوشحال بود که پسرش مست نمی‌کند و او را کتک نمی‌زند، اما خواندن کتاب‌های ممنوعه چیز دیگری بود. افکار پاول به حدی تغییر کرده بود که مادر دیگر او را نمی‌شناخت. مادر از حرف‌های پاول درباره اینکه کارگران باید درس بخوانند و بفهمند چرا زندگی این همه به آنان سخت می‌گذرد با عقل جور در نمی‌آمد. از نظر مادر زندگی کارگران همیشه به همین شکل بود. ترس سراسر وجود مادر را فرا گرفته بود و وقتی این موضوع را با پسرش در میان گذاشت پاول پاسخی محکم داشت:

از همین ترس است که همه داریم می‌میریم! و کسانی که بر ما حکومت می‌کنند از همین ترس بهره می‌گیرند و باز بیشتر ما را می‌ترسانند. (کتاب مادر نوشته ماکسیم گورکی – صفحه ۳۱)

پس از مدتی پاول دوستانی پیدا می‌کند که آن‌ها نیز آرمانی مشابه دارند. خواندن کتاب‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود و آن‌ها تصمیم می‌گیرند کاری فراتر از حرف زدن انجام دهند بنابراین شروع به انتشار اعلامیه‌های آگاهی‌بخش می‌کنند. اعلامیه‌هایی که حساسیت‌برانگیز است و باعث باز شدن پای ماموران به خانه په‌لاگی می‌شود. ترس شدت می‌گیرد، اما په‌لاگی در همین لحظات است که نشان می‌دهد شخصیت یک مادر چقدر عظیم است. رفت و آمد دوستان پاول به خانه په‌لاگی نیز بی‌تاثیر نیست و کم‌کم مادر را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. در حدی که په‌لاگی دوباره خواندن را یاد می‌گیرد و در بحث‌های دیگران شرکت می‌کند.

هدف و آرمان پاول و دوستانش مشخص است. هدفی که برای مادر چنین بیان می‌شود:

مادرجان! برای ما ملیت و نژاد مطرح نیست، فقط این مطرح است که کی‌ها با ما رفیقند و کی‌ها با ما دشمن. تمام کارگران دنیا رفیق ما هستند و تمام پولدار‌ها و تمام آن‌هایی که بر ما و بر دوستان ما حکومت می‌کنند دشمن. وقتی آدم با قلب خوبی به دنیا بنگرد و ببیند که ما کارگران چقدر زیادیم و چه نیرویی در ما هست دستخوش چنان شادی و نشاطی می‌گردد که در دلش جشنی برپا می‌شود! (کتاب مادر نوشته ماکسیم گورکی – صفحه ۵۱).

اما این تازه شروع ماجرا است و هنگامی که دستگیری‌ها و خشونت بالا می‌گیرد، حرکت‌های انقلابی شخصیت‌های داستان و به خصوص شخصیت مادر آغاز می‌شود. جنبش‌ها و تظاهرات به زودی آغاز می‌شود و کتاب به اوج خود می‌رسد.
درباره کتاب ماکسیم گورکی

کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی یک رمان انقلابی است. در هر صفحه از این رمان حقیقت‌های تاریخی و اندیشه‌های سوسیالیستی مداوم تکرار می‌شود و شاید همین موضوع باعث شده است که ارزش ادبی کتاب کمتر شود. در واقع نویسنده آنقدر در تلاش برای گفتن حقیقت وضع موجود است که تقریبا جنبه‌های هنری کتاب را رها کرده است. صحنه‌سازی‌ها و ترسیم فضا‌های کتاب در ابتدای رمان خوب است، اما به مرور احساس می‌کنید دیگر ظرافتی در رمان وجود ندارد. اما پایان کتاب شاید یکی از درخشان‌ترین پایان‌های موجود در بین کتاب‌های انقلابی باشد.

اما بیان همین مفاهیم است که گورکی را در شوروی بسیار محبوب و مشهور کرد. در حدی که گفته می‌شود حسادت تولستوی را هم برانگیخته است. رمان‌های گورکی با مفاهیم انقلابی وقتی منتشر می‌شد همه شوروی از آن مطلع می‌شدند و بعد‌ها استالین هم به اهمیت گورکی پی برد و ترجیح می‌داد این نویسنده بانفوذ را کنار خودش داشته باشد. استالین امتیاز‌های زیادی در اختیار گورکی قرار می‌داد و طبیعتا از او انتظاراتی هم داشت. در حقیقت می‌توان گفت از گورکی استفاده ابزاری می‌کرد. البته گفته می‌شود که استالین پسر گورکی را نیز تهدید می‌کرد و می‌گفت او را به سیبری تبعید خواهد کرد.

رمان مادر درباره دوره‌ای از تاریخ است که حرکت‌های انقلابی علیه حکومت تزاری در جریان بود و اعتراضات روز به روز بیشتر می‌شد. در کتاب زندگی کارگران یک کارخانه که زندگی اسفناکی دارند بیان می‌شود و خواننده می‌تواند دلیل خشمگین بودن آن‌ها را بفهمد. آن‌ها باید سال‌ها کار کنند و بعد در فقیرترین حالت ممکن بمیرند. اما پاول، به سمت آگاهی و شکستن این چرخه گام برمی‌دارد. شروع به مطالعه و یادگیری می‌کند و مشخصا اندیشه‌های سوسیالیسم را گسترش می‌دهد.

اندیشه‌های سوسیالیستی و سخنان مارکس هم در کتاب فراوان دیده می‌شود که در صدر آن این جمله قرار داره: کارگران جهان، متحد شوید. برخی از اندیشه‌های شخصیت‌های مختلف که در کتاب بار‌ها و بار‌ها به آن اشاره می‌شود چنین است: «ما همه فرزندان یک مادر هستیم، فرزندان فکری واحد و شکست‌ناپذیر، و آن حس برادری همه کارگران تمامی کشور‌ها است.» «کارگران را دعوت می‌کردند تا با هم متحد شوند و برای دفاع از منافع حقه خویش مبارزه کنند.» «تا زمانی که ثروتمندان هستند توده هیچ چیز نخواهد داشت، نه عدالت، نه شادی، نه هیچ چیز دیگر.» «مقصر آن کسی است که اول بار گفت: این مال من است.» «زنده باد کارگران همه کشور‌های جهان.» «چشم فقیر را گرسنگی کور کرده است و چشم ثروتمند را طلا.» «با مالکیت خصوصی دشمنیم.»

قهرمان کتاب، یعنی مادر، وقتی با این اندیشه‌ها و هیجانات ناشی از آن روبه‌رو می‌شود تحت تاثیر قرار می‌گیرد. مانند هر فردی دیگری که در آن زمان تحت تاثیر قرار می‌گرفت. مادر کسی است که به معنای واقعی کلمه زندگی سختی داشت، اما تصمیم گرفت راه پسرش را دنبال کند. قبل از آن او هم صرفا زنی بود مانند همه زنان دیگر، اما بعد از دنبال کردن راه پسرش تبدیل به قهرمانی بی‌مانند شد. البته در کتاب زنان دیگر هم نقش‌های مختلفی داشتند، اما قدرت شخصیت مادر همه را تحت تاثیر قرار می‌داد.

در نهایت اینکه اندیشه‌ها و مفاهیم کتاب بیانگر قسمت مهمی از تاریخ هستند و خواندن این رمان و البته آشنایی با این مفاهیم نه تنها خالی از لطف نیست بلکه شاید ضروری هم باشد. البته وقتی خود گورکی هم دید که در عمل کار ممکن است به چه فاجعه‌هایی ختم شود در مورد رمان خودش می‌گوید که «مادر تحت تاثیر هیجانات و با بی دقتی نوشته شده است.» ناگفته نماند که کتاب ترجمه خوبی دارد، اما ویراستاری ضعیفی دارد.
جملاتی از متن رمان مادر

من کتاب‌های ممنوع می‌خوانم. خواندن این کتاب‌ها را از این جهت ممنوع کرده‌اند که حاوی حقایقی درباره زندگی ما کارگران هستند… این‌ها را مخفیانه چاپ می‌کنند و اگر در خانه ما پیداشان کنند مرا به زندان خواهند انداخت… به زندانم می‌اندازند برای اینکه خواسته‌ام حقیقت را بدانم. می‌فهمی؟ (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۲۵)

ما باید به دشمنان خود نشان بدهیم که این زندگی توام با اعمال شاقه که آنان به ما تحمیل کرده‌اند مانع از این نیست که خود را از لحاظ فهم و هوش با ایشان برابر و حتی بالاتر بدانیم. (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۴۱)

تا زمانی که ثروتمندان هستند توده هیچ چیز نخواهد داشت، نه عدالت، نه شادی، نه هیچ چیز دیگر! (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۱۱۹)

چقدر آدم در این دنیا فراوان است… و هر کسی هم یک جور گله از روزگار دارد. پس آخر آدم‌های شاد و خوشبخت کجا هستند؟ (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۱۴۷)

اگر بر سر راه مردمان عادل یهودایی پیدا بشود که در کمین خیانت به ایشان نشسته باشد و من او را از بین نبرم خودم هم یهودا خواهم بود. (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۱۷۲)

وقتی من پسربچه ده یازده ساله‌ای بودم یک روز هوس کردم که خورشید را بگیرم و در شیشه کنم. شیشه‌ای برداشتم و پاورچین پاورچین به دیوار نزدیک شدم و یکهو… تراق! دست خودم را بریدم و کتک خوردم. پس از آن به حیاط در آمدم و خورشید را در برکه‌ای از آب منعکس دیدم. پایم را بلند کردم که همانجا لگدش کنم، سرتاپایم گلی شد و باز کتکم زدند… آن وقت رو به آفتاب ایستادم و داد زدم: «این‌ها مرا درد نمی‌آورد،‌ای شیطان سرخ، این‌ها مرا درد نمی‌آورد!» و زبانم را برایش بیرون کشیدم… این کار مرا تسکین داد. (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۱۹۹)

رفقا! می‌گویند که در روزی زمین انواع و اقسام ملت‌ها هستند، از یهودی‌ها گرفته تا آلمانی‌ها و انگیسی‌ها و تاتار‌ها و غیره…، ولی من باور نمی‌کنم! به عقیده من فقط دو جور ملت هستند و دو نژاد که با هم آشتی ناپذیرند: یکی اغنیا و دیگر فقرا. آدمیان به صورت‌های مختلف لباس می‌پوشند و زبانشان نیز مختلف است، ولی وقتی آدم می‌بیند که ثروتمندان فرانسوی و آلمانی و انگلیسی چگونه با کارگران رفتار می‌کنند متوجه می‌شود که همه‌شان دژخیم کارگرند. (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۲۰۴)

ما مردمان طبقه پایین و خرده‌پا… همه چیز را حس می‌کنیم، ولی بیان آنچه حس می‌کنیم برایمان مشکل است. ما شرمنده‌ایم، زیرا می‌فهمیم، ولی نمی‌توانیم بیان کنیم؛ و اغلب به دلیل همین ناراحتی از دست افکار خود عصبانی هستیم. خود زندگی هم ما را می‌کوبد و از هر طرف تحت فشارمان می‌دهد. (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۲۴۶)

آن روز فرا خواهد رسید که همه کارگران تمامی کشور‌ها سر بلند کنند و قرص و محکم بگویند: دیگر بس است! ما دیگر این زندگی را نمی‌خواهیم! آن وقت قدرت رویایی کسانی که تنها به اتکای حرص و آز خود قوی هستند فروخواهد ریخت، زمین از زیر پای ایشان در خواهد رفت و دیگر تکیه‌گاهی نخواهند داشت. (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۲۷۲)

من به جاودانگی آدم‌های شرافتمند اعتقاد دارم. (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۳۰۶)

حقیقت پنهانی دنیا را سیر می‌کند و در میان توده‌های مردم برای خود لانه می‌جوید. حقیقت برای مقامات دولتی به منزله دشنه است و آتش، و آن‌ها نمی‌توانند آن را بپذیرند، چون حقیقت گلویشان را می‌برد و آتششان می‌زند! (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۳۳۸)

ما سوسیالیست هستیم؛ و این به آن معنی است که با مالکیت خصوصی دشمینم، زیرا مالکیت خصوصی بین آدم‌ها جدایی می‌اندازد، ایشان را علیه یکدیگر مسلح می‌کند، رقابت آشتی‌ناپذیری از نظر منافع در میان ایشان پدید می‌آورد، برای کتمان یا توجیه این رقابت دروغ می‌گویند و همگان را با اشاعه دروغ و ریا و کینه‌جویی فاسد می‌کند. ما می‌گوییم جامعه‌ای که به انسان به چشم ابزار ثروت‌اندوزی می‌نگرد جامعه‌ای است ضد بشری و با ما دشمن است و ما نمی‌توانیم اخلاق ریاکارانه و دروغین آن را بپذیریم. (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۴۲۰)

حقیقت را نمی‌توان در دریای خون خاموش کرد. (کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی – صفحه ۴۶۲)
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: