به گزارش فراتیتر، ما همیشه نمیتوانیم کودکان خود را نسبت به کلماتی که میشنوند، محافظت کنیم، اما میتوانیم اطمینان حاصل کنیم تا کلماتی که در زمان صحبتکردن استفاده میکنیم باعث پرورش، حمایت و عشق و محبت باشند. به همان میزان که کودکان بزرگ میشوند، بیشتر تاثیرپذیر و شنوا میشوند. جملاتی که ما به آنها میگوییم بیشتر شبیه به باری هستند که با خودشان حمل میکنند؛ گاهی چند ماه و گاهی هم برای یک عمر. حقیقت این است که آنها بار حرفهای ما را برای مدتی به دوش میکشند. پس آگاهی و اطلاع از حرفهایی که با کودکان خود مطرح میکنیم، بسیاراهمیت دارد.
شیوه صحبتکردن ما با فرزندانمان روی شیوه نگرش آنها به جهان پیرامون و حتی خودشان هم تاثیر میگذارد. ما باید به شیوه سالم و با رفتار مناسب، حرف بزنیم تا به آنها کمک کنیم بزرگ شوند و بدانند که حامی آنها هستیم و البته که بسیار زیاد هم دوستشان داریم. در ادامه ۲۰ جملهای را بررسی میکنیم که هرگز نباید به فرزندان خود بگویید.
یک؛ گریه نکن
وقتی به فرزند خود میگویید دست از گریهکردن بردارد تنها باعث میشوید آنها حس کنند در مورد ابراز احساسات خود اشتباه میکنند. اگرچه گریهکردن کودکان برای والدین سخت و آزاردهنده است، اما این باعث نمیشود که کودک شما به دلیل انجام کاری که به صورت طبیعی انجام میدهد از نظر شما یا دیگران به یک موجود خبیث تبدیل شود. وقتی شما به فرزند خود میگویید که گریه نکند، احساسات او را بیارزش جلوه میدهید؛ بنابراین بهتر است به جای این که به او بگویید که گریه نکند، از او بپرسید که موضوع چیست و چرا گریه میکند. با این حال صحبت هم نباید به روش خشمگینی و عصبانیت باشد. چون در چنین شرایطی کودک شما که گریه میکند، سعی میکند با شما ارتباط برقرار کند و احساساتش را با شما مطرح کند. او سعی میکند در آینده نیز اگر مشکلی برایش پیش آمد، اول به شما بگوید.
دو؛ هر کاری برایت انجام میدهم
پدر و مادرها کارهای بسیار زیادی برای فرزندانشان انجام میدهند، اما این که همیشه این موضوع را به آنها یادآوری کنیم به معنای آن است که آنها فکر میکنند بار سنگینی روی دوش شما هستند و احتمالا خیلی هم آنها را دوست ندارید. این جمله در زمانی میگوییم که میخواهیم نظم را به فرزندمان آموزش دهیم، اما گفتن چنین چیزی کمی هم حالت خصمانه دارد. به جای آن که بگویید حاضرم تا هر کاری برایت انجام دهم یا حتی هر آنچه نیاز داشتی فراهم کردهام، باید بگویید: من کارهای زیادی برایت انجام میدهم، چون واقعا تو را دوست دارم و خوشحال میشوم که تو هم برای من کارهای خوبی انجام دهی.
سه؛ کارت خوب بود، ولی میتوانستی بهتر هم باشی
از هر تعریف و تمجیدی که قرار است پس از آن یک «ولی» ترسناک مطرح کنید، بپرهیزید، چون این حرف ربط همه تعریفهای شما را زیر سوال میبرد. موفقیتهای کوچک فرزند خود را جشن بگیرید تا به او انگیزه بیشتری بدهید و مدام به کار خوبش ادامه دهد. استفاده از کلمه «ولی» میتواند این حس را درون او ایجاد کند که شما به معنای واقعی کلمه به او افتخار نمیکنید و تلاش او به قدر کافی نیست. این سبک از تعریف و تمجید همراه با، اما و اگر میتواند آسیب بیشتری به همراه داشته باشد به جای آن که واقعا مفید به نظر بیاید. به جای آن میتوانید بگویید کارت خوب بوده و من به تو افتخار میکنم. شرط میبندم اگر ادامه دهی بهتر و موفقتر هم میشوی.
چهار؛ آن غذا را نخور، چون چاق میشوی
این نه قاطع به کودکان یاد میدهد که بیش از اندازه نگران بدن خود باشند و ممکن است از دوستان و همسن و سالهای خود برای خوردن هر غذایی سوال کنند. تصویری که هر انسانی از بدن خود دارد یک مفهوم بسیار شخصی و حساس است و ایجاد این نگرش نسبت به آن در سنهای آسیبپذیر بسیار ضررآور به نظر میرسد. به جای آن، میتوانید بگویید من فکر نمیکنم خوردن این غذا ایده خوبی باشد، زیرا برای سلامت تو خوب نیست.
پنج؛ مثل بچهها رفتار نکن
یکی از عبارتهای تاثیرگذار و ناراحتکنندهای که به احتمال بسیار زیاد فرزند شما را ناراحت میکند. در زمان ناراحتی بگویید. این کار احساسات فرزند شما را بیارزش نشان میدهد و باعث میشود او برای صحبت کردن با شما احساس راحتی نداشته باشد. کودکان باید در مورد ابراز احساسات خود راحت باشند و این که به آنها گفته شود یک موضوع آنقدر هم که باید موضوع مهمی نیست که بزرگش میکنی، باعث میشود آنها از خودشان سوالهای مهمی بپرسند. به جای این عبارت تلخ و زننده به آنها بگویید به من بگو چه حسی داری و چرا چنین حسی در تو ایجاد شده؟ با گفتن این جمله، در واقع میتوانید کودک خود را بیشتر از قبل درک کنید و به او اجازه بدهید بداند که هر زمان نیاز به صحبتکردن با کسی دارید، شما آنجا هستید.
شش؛ باید این حرف را ۱۰۰ بار تکرار کنم؟
وقتی این جمله سنتی و کلاسیک را به کودک خود میگویید به شکل کاملا واضحی به او غر میزنید که چقدر نیاز به گوشزد کردن دارد؟ در واقع این شیوه اصلا و به هیچ وجه درست نیست. بهتر است که به او بگویید قبلا هم این جمله را گفتهام، اما میشود لطفا این کار انجام ندهی؟ یا هر درخواست دیگری را به همین شکل مطرح کنید. با این روش کودک شما حس میکند باید تابع شما باشد و از دستورات شما اطاعت کند، چون احترام بیشتری دیده و رفتار شما نیز محترمانه است. در چنین شرایطی دیگر لازم نیست بارها جمله خود را از همان اول تکرار کنید.
هفت؛ آدم بزرگها اینطوری رفتار نمیکنند
آیا شما هم به فرزند خود میگویید که دختر یا پسر بزرگ که گریه نمیکند؟ پس از آن هم میگویید که گریه فقط کار بچهها است و آدم بزرگها اینطوری رفتار نمیکنند؟ اگرچه گریهکردن یک مثال بود و هر کار هم رخ دهد ممکن شما چنین واکنشی داشته باشید، اما اجازه بدهید که کودک شما کودکیاش را داشته باشد. اگر کودک شما کاری میکند که شما آن را دوست ندارید یا درک نمیکنید واقعا نباید از سن او به عنوان یک بهانه برای تصحیح آن استفاده کنید. به جای این بهانه ناراحتکننده بگویید من فکر نمیکنم این کاری که میکنی کار خوبی باشد و سپس دلیل خود را بیان کنید.
هشت؛ این کار را فقط پسرها یا دخترها انجام میدهند
محدودکردن پسرها و دخترا بر اساس جنسیت آنها برای انجام کاری که میتوانند انجام دهند و یا نمیتوانند انجام دهند، یعنی این تاکید وجود دارد که روشهای خاصی برای رفتار پسرها و دخترها وجود دارد و اگر این رفتارها به درستی انجام نشوند یعنی اشتباه میکنند. در چنین حالتی فرزندان خود را درون یک جعبه محدود قرار میدهید و آنها را با قوانین مسموم تفکیک جنسیتی اجتماعی تربیت میکنید.
نه؛ تو من را ناامید کردی
به همان میزان که ناامیدی حس درستی است این کلمه میتواند به شدت ترسناک و ناراحتکننده باشد. بسیاری از افراد با این باور که افراد مایوسکنندهای برای خانواده هستند بزرگ میشوند، زیرا از روی بیفکری خانواده، در تمام طول عمرشان این جمله را به صورت مداوم شنیدهاند. به جای ابراز ناامیدی به فرزند خود یادآور شوید از کارهایی که انجام میدهد خوشحال نیستید. پس از او درخواست کنید که این کارها را انجام ندهد.
ده؛ هر کاری که من میگویم را انجام بده
این جمله مثل یک تهدید است و به معنای واقعی کلمه ترسناک به نظر میرسد. استفاده از ترس برای آموزش نظم به کودکان یک رفتار ناسالم است و معمولا عواقب ناخوشایندی به دنبال دارد. به جای این جملات عجیب و غریب تنها کافی است که به سادگی توضیح دهید که چرا دوست دارید آن کار به شیوه شما انجام شود تا احتمال اطاعت فرزندتان از شما بیشتر شود.
یازده؛ من از تو بزرگتر هستم و تو فقط یک بچهای
این رویکرد ممکن است برای مدت بسیار زیادی استفاده شود و روحیه فرزند شما را تحت تاثیر قرار دهد، اما قطعا و متاسفانه شیوه درستی برای تربیت و آموزش نظم و انضباط به کودک نیست. با این کار باعث میشوید کودکان حس کنند، نظرات و باورهایی که دارند اصلا فایدهای ندارد، چون یک کودک بیارزش هستند. به جای این رفتارها منطقی و با حوصله با فرزند خود بحث کنید.
دوازده؛ ما در یک خانه زندگی میکنیم و باید از قوانین ما پیروی کنی
این شایدیکی از مهمترین جملاتی باشد که پدر و مادرها علاقه خاصی به گفتن آن دارند. گفتن این جمله دقیقا مانند آن است که به فرزند خود بگویید اینجا تنها خانه من است و تو فقط در آن زندگی میکنی و حقوق دیگری نداری. هر دو جمله مذکور باعث میشود فرزند شما در خانه احساس ناراحتی داشته باشد و باور کند که این مرزهای خودساخته تنها برای اذیتشدن او ایجاد شدهاند. به جای آن با فرزند خود از قوانین خانه صحبت کنید و لزوم پایبندی به آنها را شرح دهید.
سیزده؛ من با این تربیت بزرگ شدهام
بسیاری از پدر و مادرها فرزندان خود را با همان سبکی تربیت میکنند که خودشان هم آموختهاند. اما واقعیت این است که ما نمیتوانیم با ذهن بسته درخواست کودکان را نادیده بگیریم و رفتارهایشان را نادرست بدانیم و به آنها بگوییم که ما با همان تربیتی که از ما میبینند هم بزرگ شدهایم. به جای این رفتار یک دنده که چرا به شکل دیگری فکر میکنید، سعی نکنید با این جمله او را متوقف کنیدیا جلوی او کاری که انجام میدهد را بگیرید. شما میتوانید از شیوه بزرگشدن خودتان به عنوان مثال یاد کنید، اما نباید بحث و جدل اصلی شما باشد.
چهارده؛ مانند پدر و مادرت هستی
نسبتدادن یک رفتار از شخص دیگری (به ویژه پدر یا مادرش) به کودک نه تنها باعث میشود او به این باور دست پیدا کند که رفتارش واقعا اشتباه است و این رفتار نادرست را از خانواده خود به ارث برده و آنها باید مسئول این رفتارهای نادرست باشند. از سوی دیگر فرزند شما تصور میکند که شما به دلیل خاصی از همسر خود ناراحت هستید. به جای این رفتار تلاش کنید تا ریشه واقعی رفتار فرزند خود را پیدا کنید و با او در ارتباط بمانید.
پانزده؛ پول نداریم
آگاهکردن کودکان از مشکلات مالی آن هم در سنین واقعا پایین میتواند بیشتر از هر چیز دیگر حس ترس را به آنها منتقل کند. به جای آن، میتوانید بگویید من نمیتوانم چیزی که میخواهی را بخرم، چون پولهایمان را برای خریداری وسایل مهمتری پسانداز کردهام.
شانزده؛ قبلا هم به تو گفته بودم
حتی محدود به کودکان هم نمیشود، چون این عبارت تقریبا آخرین چیزی است که هر انسانی پس از شکلگرفتن یک مشکل بزرگ به آن شنیدن آن نیاز دارد. شاید شما درباره اتفاقی که رخ داده و به کودک خود هشدار دادهاید، حق داشتهاید، اما به جای اینکه حرفهای قبلی خود را مطرح کنید باید سعی کنید او را آرام نگه دارید تا در آینده با احساس بهتری با شما گفتگو کند.
هفده؛ کاش بیشتر شبیه او بودی
وقتی با استفاده از این جمله کودک خود را با شخص دیگری مقایسه میکنید در حقیقت اعتماد به نفس او را نابود میکنید. زمانی که کودک خود را به هر دلیلی با خواهر یا برادرش یا حتی همسن و سالهایش مقایسه میکنید، آنها فکر میکنند که به اندازه کافی خوب و پرتلاش نیستند. شاید بهتر باشد که سعی کنید برای متقاعدکردن کودک خود برای انجام کاری، او را با دیگران مقایسه نکنید.
هجده؛ من وقتی همسن تو بودم موجود وحشتناکی بودم
وقتی به کودک خود این جمله را درباره تجربیات شخصی خود میگویید شاید تلاش میکنید تا او را تربیت کنید، اما متاسفانه این روش همیشه بهترین راه برای این نیست که تجربیات نادرست خود را برای عبرتآموزی منتقل کنید تا امیدوار باشید که فرزندان شما هم نباید این کارها را انجام دهند. وقتی فرزند خود را در حال سیگارکشیدن یا مصرف مواد مخدر میبینید، نباید به آنها بگویید که اگر همسن و سال آنها بودید چنین تجربیاتی هم داشتهاید یا شرایط دیگری را تجربه میکردید. به جای یادآوری این خاطرات تلخ با او درباره علت اشتباهات سخن بگویید.
نوزده؛ این فقط یک دروغ مصلحتی بود
وقتی بچهها با عبارتی به نام دروغ مصلحتی آشنا میشوند، تصور میکنند که اشکال ندارد همیشه هم از آن استفاده کنند. این یعنی تربیت کودکان به شکلی که آهسته آهسته به موجوداتی دروغگو تبدیل میشوند. به جای آن تلاش کنید که توضیح دهید چه زمانی خوب است دروغهای مصلحتی را مطرح کنید و فقط برای مودببودن و آزارنرساندن به افراد است که برای شما اهمیت دارد. اگرچه باید به فرزندان خود دروغنگفتن را بیاموزید، اما تفاوت میان دروغهای مصلحتی و واقعی هم بسیار مهم است تا کودک شما هر دروغی را دروغ نداند.
بیست؛ هنوز خیلی بچهای که بخواهی به این مسائل فکر کنی
این همان جوابی است که حس کنجکاوی کودکان را برای همیشه نابود و خاموش میکند؛ بنابراین آنها کمتر از قبل درباره چیزهایی که نمیدانند پرسش مطرح میکنند و نیازی به پیگیری پرسشهای خود ندارند؛ بنابراین اگر چنین احساسی هم داشته باشند در نهایت باور دارند که شما فرد قابل اعتمادی نیستید و به جای آن، با افراد دیگری تعامل میکنند تا سوالهای خودشان را مطرح کنند و جوابی که نیاز دارند را دریافت کنند؛ بنابراین شاید بهتر باشد که بگویید من آماده بحثکردن با تو درباره این مسئله نیستم، اما یک روز باید درباره آن با یکدیگر صحبت کنیم و پاسخهای خوبی را پیدا کنیم. هر زمانی که تصور میکنید که آمادگی لازم را دارید و حس میکنید فرزند شما به اندازه کافی بزرگ شده به بررسی پاسخهایی که باید به فرزند خود بدهید، بپردازید.