۴۵۵۰
سه‌شنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۸
تعداد بازدید : ۴۳۷
صفحه نخست عمومی

یک تکه کتاب

ربکا یکی از کلاسیک‌های ادبیات قرن بیستم است که هنوز هم یکی از پر فروش‌ترین هاست. راوی رمان، زنی جوان و بدون نام است که رفتار‌های همسر دمدمی مزاجش، ماکسیم دووینتر، او را سردرگم کرده است.
به گزارش فراتیتر، کتاب ربکا اثر دافنه دوموریه است و از سوی نشر افق در اختیار علاقه‌مندان قرار داده شده است. تقریبا ۷۵ سال پیش بود که کتاب ربکا منتشر شد و امروز، این رمان را شاهکار دافنه دوموریه می‌دانند.

ربکا یکی از کلاسیک‌های ادبیات قرن بیستم است که هنوز هم یکی از پر فروش‌ترین هاست. راوی رمان، زنی جوان و بدون نام است که رفتار‌های همسر دمدمی مزاجش، ماکسیم دووینتر، او را سردرگم کرده است. او از آن مرد‌هایی است که می‌گوید: “ازت می‌خوام که با من ازدواج کنی جوجه فسقلی! ”

همسر اول او که ربکا نام دارد در جریان سانحه قایق‌سواری غرق شده، اما روح او خانه را ترک نکرده است و در جای جای خانه و همچنین در رفتار خانم دانورس، خدمتکار عمارت، می‌شود حضور او را حس کرد و…
درباره ربکا

داستان خوبی بود، عاشقانه، معماگونه و هیجان انگیز.

توصیفات دقیق و دلنشینی داره که باعث میشه داستان به راحتی در ذهن شکل بگیره و خواننده بتونه در تمامی وقایع خودش رو حاضر در ماجرا ببینه؛ و همچنین خواننده رو برای تا آخر خوندن کتاب ترغیب میکنه.

از خوندن کتاب می‌توان دو درس مهم یادگرفت:

۱- اینکه از روی ظاهر زندگی دیگران درباره‌ی اوضاع و شرایط آن‌ها قضاوت نکنیم.

چرا که ما سکانس‌های کوچکی که ما از زندگی آن‌ها را میبینیم نه کل فیلم زندگی آن‌ها را.

۲- اینکه چقدر خوبه که باهم حرف بزنیم و هر چی تو در قلبمون میگذره رو بیان کنیم.

اینطوری از برداشت‌های اشتباه جلوگیری میشه، بخصوص که خانم‌ها و اقایون دیدگاه‌های مختلفی از مسائل و درک احساسات دارند.

از روی کتاب ربکا اقتباس‌های سینمایی و ادبی بسیاری شده است.

آلفرد هیچکاک براساس آن فیلمی جاودانه به همین نام ساخت است.
قسمت‌هایی از کتاب ربکا

خوشحالم که تب نخستین عشق بار دیگر تکرار نمی‌شود. زیرا تب است، و شاعران هرچه بگویند باری است سنگین. در بیست و یک سالگی روز‌ها با شجاعت همراه نیستند، بلکه پر از بزدلی‌های کوچک و ترس‌های بی پایه اند، و آدم زود لطمه می‌خورد، زخمی می‌شود و با شنیدن نخستین واژه‌های نیش دار از پا در می‌آید. امروز در جوشن میانسالی نیش‌های کوچک روزانه به سبکی پوست را لمس میکنند و به زودی فراموش می‌شوند، اما در آن سن، یک حرف نسنجیده باقی می‌ماند و به زخمی سوزنده تبدیل می‌شود، و یک نگاه، نگاهی به پشت سر، ابدی به نظر می‌رسد.

چه خوب بود وسیله‌ای اختراع میشد که خاطرات را که خاطرات را مثل عطر در بطری نگه می‌داشت. از آن پس دیگر محو و یا کهنه نمی‌شدند و آدم هر وقت می‌خواست، در بطری را باز می‌کرد و مثل این بود که لحظات را بار دیگر زندگی میکند.

من همه چیز‌های ساده را دوست دارم، کتاب‌ها را، تنهایی را یا بودن با کسی که تو را میفهمد!

خیال، چه نرم و ساده است. خیال، دشمن تلخی و پشیمانی است و تبعید خودخواسته‌ی ما را شیرین میکند.

دیگر هرگز نمی‌توانیم برگردیم در این شکی نیست. گذشته هنوز بسیار نزدیک است. چیز‌هایی که می‌خواهیم فراموش کنیم و پشت سر بگذاریم، بار دیگر زنده می‌شوند و آن احساس ترس و ناآرامی مرموزی که رفته رفته به وحشتی کور و نامعقول منتهی میشد ممکن است مثل گذشته به نحوی غیر منتظره، به همراه همیشگیمان تبدیل شود.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: